1.مامانه هفت صبح مياد بالا سر پسرش كه بيدارش كنه بفرستدش مدرسه؛ صداش ميزنه: رضا جون، بيدارشو بايد بري مدرسه. رضا از زير پتو با ناله ميگه: نـــه! من نميخوام برم مدرسه! هيشكي منو تو مدرسه دوست نداره. بچه‌ها باهام بدن. معلمها ازم متنفرن. حتي فراش مدرسه هم سايمو با تير ميزنه! مامانه ميگه: آخه رضا جون، نميشه كه نري مدرسه. ناسلامتي تو مدير مدرسه‌اي!!

2.تو مهد كودك مربيه به يك دختر پنج ساله ميگه: ساراجون، تو شمردن بلدي؟ دختره ميگه: آره! باباييم يادم داده! مربيه ميگه: آفرين به تو دختر خوشگل و باباييت! خوب حالا بگو ببينم، بعد پنج چيه؟ سارا جون ميگه: شيش! مربيه ميگه: آفرين عزيزم.. حالا بگو بعد هفت چيه؟ دختره ميگه: هشت! مربيه ميگه: آاافرين! حالا بگو بعد ده چيه؟ دختره ميگه: سرباز!!

4. تركه از جوب ميپره، صحنه آهسته رو نشون ميدن ميافته تو جوب

5.تركه يك سكه ميندازه هوا، شير مياد، فرار ميكنه!!

6.يارو تهرونيه ميره مشهد حرم امام رضا، يك نامة بلند بالا هم مينويسه كه آراه امام رضا جون، پنج ميليون پول ميخوام، يك ماشين ميخوام، يك زن رديف ميخوام و خلاصه يك صفحه پر ميكنه، زيرشم مينويسه: يا امام رضا، اگه اينا رو نميدي، بزن مارو بكش راحتمون كن. خلاصه نامه رو ميندازه تو، بعد يك دقيقه نگاه ميكنه به آسمون، ميبينه يكي از گلدسته‌ها داره ميافته روش! بدبخت خودشو پرت ميكنه يك طرف و خلاصه با هزار بدبختي جاخالي ميده. بعد كه خطر رفع شد بلند ميشه داد ميزنه: جسارته يا امام رضا، بگمونم نامه رو پشت و رو گرفتي!!!