veterinary_kerman

Saturday, December 17, 2005

 



 

 
1)ترکه خودکارش تموم میشه، ترک تحصیل میکنه!
2)ترکه میره مسابقة قرائت قرآن، شلوار ورزشی میپوشه!
3)ترکه صبح از در خونه میاد بیرون، میبینه سر کوچه یک پوست موز افتاده، با خودش میگه: ای داد بیداد، باز امروز قراره یک زمینی بخوریم!
4) از ترکه میپرسن: ببخشید ساعت چنده؟ میگه: والله تقریباٌ سه و خورده ی. میپرسن: ببخشید، دقیقاٌ چنده؟ میگه: دقیقاٌ هفت و سی و یک دقیقه
5)دو تا بلوچه میرن تهران یک فولکس قورباغه ی میخرن، برمیگردن طرف بلوچستان. نزدیکی زاهدان یهو فولکسه خاموش میشه، هرکار میکنن دیگه روشن نمیشه. یکیشون برمیگرده به اون یکی میگه: اوره یاسروک، برو نگاه کن ببین ماشین چه مرگش زده. یاسروک میره درِ کاپوتو باز میکنه، یک نگاه میکنه با تعجب میگه: اوره کریموک! بیا که ماشین موتور انداخته! خلاصه اولی پیاده میشه میاد یک نگاه میندازه، میگه: برو از صندوق عقب ابزار بیار، خودم درستش میکنم! خلاصه یاسروک میره درِ صندوق عقب رو وا میکنه، یهو داد میزنه: اوره کریموک! بیا که از تهران تا اینجا دنده عقب اومدیم!

 
az digaran biyamoozid
مادر داماد : ببخشين ، كبريت دارين؟خانواده عروس : كبريت ؟! كبريت براي چي!؟...مادر داماد : والا پسرم مي خواست سيگار بكشهخانواده عروس : پس داماد سيگاريه....!؟..مادر داماد : سيگاري كه نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سيگار مي چسبهخانواده عروس : پس الكلي هم هست..!؟مادر داماد : الكلي كه نه... والا قمار بازي كرده و باخته ! ما هم مشروب داديم بهش كه يادش برهخانواده عروس : پس قمارم بازي مي كنه...!؟...مادر داماد : آره... دوستاش توي زندان بهش ياد دادنخانواده عروس : پس زندانم بوده...!؟...مادر داماد : زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش يه كمي بازداشتش كردنخانواده عروس : پس معتادم بوده...!؟...مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش دادخانواده ءعروس : زنش !!!؟؟؟!
نتيجه اخلاقي : هميشه موقع خواستگاري رفتن كبريت
همراهتون داشته باشين

Friday, December 16, 2005

 
یک شب تلوزبون فیلم سینمیی خانه کوچک رو گذاشته بوده، تو فیلم مرده به زنش میگه: شب بخیر لورا. یهو تو لرستان ملت همه تلوزیون رو خاموش میکنند، میرن میخوابن
ترکه میره زیر ماشین، رفقاش با دمپایی میزنن درش میارن
یک سری از دانشمندا داشتن روی مغز آدم تحقیق میکردند، یک ریاضی دان را انتخاب مي‌کنند و بهش میگن از یک تا پنج بشمر، اون هم سریع شروع میکنه به شمردن: یک..دو..سه..چهار..پنج... بعد جراحیش میکنند و نصف مغزش را در میارن، و دوباره میگن بشمر، اینبار یکم کندتر میشمره: یک...دو...سه...چهار...پنج.... دوباره مغزش رو جراحی میکنند و یک چهارم دیگش را در میارن و میگن بشمر، یارو آروم آروم میشمره: یک...... دو...... سه...... چهار...... پنج..... دانشمندا شاکی میشن، این سری جراحی میکنند، کل مغز یارو رو درمیارن! وقتی بهوش میاد، بهش میگن بشمر، یارو میگه: بیر...یکی...اوچ...دورد...بش....التی....یدی
ترکه ادعای پیغمبری میکرده،رفیقاش بهش میگن: بابا همینجوری که نمیشه! باید بری چهل روز بشینی تو غار، تا از خدا برات وحی بیاد. خلاصه ترکه میره، دو روز بعد با دست و پای شکسته و خونی مالی برمیگرده! رفیقاش میپرسن: چی شده؟! ترکه میگه: یلده ما رفتیم تو غار، یهو جبرئیل با قطار اومد
یک بابیی داشته از سر کار برمیگشته خونه، یهو میبینه یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند، منتها یجور عجیب غریبی: اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن، بعد یک یارو مرده با سگش راه میره، بعد ازون هم یک صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن. یارو کف میکنه، میره پیش جناب سگ دار، میگه: تسلیت عرض میکنم قربان، خیلی شرمندم...میشه بگید جریان چیه؟ یارو میگه: والله تابوت جلوییه خانممه، پشتیش هم مادر خانومم... هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرده! مرده ناراحت میشه، همینجور شروع میکنه پشت سر یارو راه رفتن، بعد از یک مدت برمیگرده میگه: ببخشید من خیلی براتون متاسفم، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست، ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم؟! مرده یک نگاهی بهش میکنه، اشاره میکنه به 500 متر جمعیتی پشت سر، میگه: برو ته صف
ترکه بیهوا میاد تو اتاق، خفه میشه!
ترکه دنبال دزد میکنه، از دزده جلو میزنه!

Wednesday, December 14, 2005

 

 
از بذل توجه شما ممنونم!!!!!!!!!!!!!!!

این رو گذاشتم که انشاالله دیگه به من گیر ندن


 




 
.: شيشه نازک تنهايي من :.

--------------------------------------------------------------------------------


هر کجا هستم، باشم به درک! من که بايد بروم!

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمين، مال خودت!

من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سيما دارد!

تیپ را بايد زد! جور ديگر اما...

کار را بايد جست. کار بايد خود پول. کار بايد کم و راحت باشد!

فک و فاميل که هيچ... با همه مردم شهر پی کار بايد رفت!

بهترين چيز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زير پل و مرکز شهر بايد جست!

سيد خندان يه نفر! ....

 
ترکه سنگ مینداخته تو صندوق صدقات، ازش میپرسن: بابا این چه کاریه میکنی؟! میگه: میخوام به انتفاضه کمک کنم!
میخواستن الهی قمشه‌ی رو ترور کنند، تو سشوارش بمب میگذارن
تو تبریز حکومت نظامی بوده، یارو سروانه به سربازش میگه که تو اینجا کشیک بده، از هفت شب به بعد هرکسی رو خیابون دیدی در جا بزنش. حرفش که تموم میشه، تا میاد بره سوار ماشینش شه، میبینه صدای گلوله اومد. برمیگرده میبینه سربازه زده یک بدبختی رو کشته! داد میزنه: احمق! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه میگه: یلده قربان این یک آآدرسی پرسید که عمراٌ تا ساعت نه شب هم پیداش نمیکرد
به ترکه میگن: میدونی امام حسین کجا دفن شده؟ میگه: نه. میگن: کربلا. میگه: ای خوشا به سعادتش
یارو میره تو یک قهوه‌خونه، به قهوه‌چی میگه: داش حال میکنی یک جک عربی بگم؟! قهوه‌چیه میگه: ببین ولک، من خودم عربم، این یارو هم که کنار دستت نشسته هم عربه، در ضمن قهرمان کشتیه. اونی که رو میز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو تا قمه داره. حالا هنوز میخوای جک عربی تعریف کنی؟! یارو میگه: نه والله، حوصله ندارم سه بار توضیح بدم چی شد

Monday, December 12, 2005

 
یک نکته: از این به بعد خانم نوری هم عضو وب لاگ هستند و می تونند مطلب بنویسند در ضمن هر کس دیگه هم خواست عضو بشه می تونه در خواست بده تا من عضوش کنم
به:

 
باز هم جوک
ترکه کارت تلفن میخره، عجالتاً اول میده پرسش کنن!
ترکه سوار هواپیما میشه، میشینه کنار دست یک پیرمرده. خلاصه سر صحبت باز میشه و این دوتا نسبتاٌ با هم رفیق میشن. وسطی راه، یک مهمون داره میاد از پیرمرده میپرسه، پدر شما شکلات میل دارید؟ پیرمرده میگه: نه خیلی ممنون، من بواسیر دارم. مهمون داره از ترکه میپرسه: شما چی؟ ترکه میاد تریپ رفاقت بگذاره، میگه: نه مرسی. این رفیقمون بواسیر داره، باهم میخوریم!
به عربه میگن تا حالا موز خوردی؟ میگه: آره ولک، همون که هستش یک وجبه؟
به ترکه میگن یه معما بگو،‌ میگه: اون چیه که درازه،‌ زرده، موزه؟
یه هواپیما تو قبرستون تبریز سقوط میکنه، فردا رادیو تبریز میگه: شب گذشته یک فروند هواپیمای توپولوف در حومة شهر تبریز سقوط کرده و تا این لحظه 34513 جسد کشف شده! عملیات برای یافتن اجساد بقیه قربانیان همچنان ادامه دارد

Sunday, December 11, 2005

 

 
لطفا در مورد اینکه من هر روز از این سوال ها بدم نظر بدین




Identify A in the following pot.



(a) Left atrium
(b) Left ventricle
(c) Right atrium
(d) Right ventricle


 
این هم عکسهای باب دندون!!!
این هم حجت قلی پور ببخشید کار بسیار زشت حجت قلی پور(البته گویند که خانوم سعیدی هم همکاری داشتند)


This page is powered by Blogger. Isn't yours?